ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
---|---|---|---|---|---|---|
« تیر | شهریور » | |||||
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
- ۳۱ مرداد ۱۴۰۰ ساعت درج خبر:۲۱:۰۴
- بدون دیدگاه

دشتستان بزرگ- دی علی: زنل کیچه از ترس مریضی زهله نمیکردن صحراواون؛ ایطر که معلومشوناویده بی رعایت پروتوکل های بهداشتی هم فیده نداشت؛ فقط امیدشون گروه واتس اپ بی؛ دیاکور گفت: اِی واتس نبی ما تو خونه بو میکردیم؛ سکی گفت: والا بسکه سِی تو گوشی کردمه که هم چیشم او اورده هم سرم گیجه؛ دیاکور گفت: ایم سرمیره…
دی عواس گفت گپمونم تموم کرد؛ می چقه گپ داشتیم؟ دیعلی گفت: بیاین خاطره تعریف کنینا؛ تا سی خومون مشغول بوییم؛ هر شو نوبت یکی؛ ویس هم بیلین که ای بخی بنویسی دست مچ میکنه؛ اوسو میخا دیندی بند مینی بگردی؛ دیاکور ویس روشن کرد و نفسی تازه کرد و گفت: ای روزگارخیر ندیده؛ و شروع کرد و تعریف و گفت: تازه عقد کرده بیدم؛ قراربی برم خونه نومزادم؛ دختر ددم عزتِ پای خوم بردم؛ اوسو عیب بی کسی خوش تنها بره خونه نومزادش؛ خلاصه سیتون بگم هر کی یه شلوار لی و بلیز ژوزفی داشتیم؛ برکردیم کوش پسه بلندم ورکشیدیم و سرچادراویدیم؛ دم رَه منبع اویی بی که دخترل و زنل میومدن او میبردن؛ اولتر که رفتیم عروسی بی؛ گلانداز سوزی ری سر عروس بی؛ از فدح ایطرفی دراومدن و از همونجو شپ و کل کردن و نقل پشک دادن ری سر عروس تا تو فدح اوطرفی؛ مشت نقلییم پشک دادن که بچیل مُرِش کردن وا گِل کرچندنش.
رفتیم بلاخره رسیدیم؛ اولین چی که چیشموش افتاد چرخکِ ری چَهشون بی؛ که مثل خِشم ما نبی؛ اما ریم نواوی پرس کنم؛ دیدنیمونِ کردیم؛ موقع واگشتن، همیطر که بچیلِ تو کیچه گِل خَته میکردن، چیششون وُ ما افتاد؛ یکیش گفت: سِی خانم پاتلونییَل؛ چیشتون روز بد نوینه؛ ازهمونجو رُفتِ ما نادن و سنگِ ما زدن و گفتن: خانم پاتلونیل برین اینجو چه میخین، تا اونجو که ما وُ خشم خضر صحرا واویدیم؛ اُرسییِلَمونم خو پسه بلند؛ نزیک خونه که واویدیم؛ اورسییلِ دراوردیم؛ دی، سرکیچه نهامون ویسیده بی؛ گفت: ها مِی اُرسییلتون پاتونِ زده؟ مِی چطو شی چلتونه؟ مِی نگفتم دمپایی کنین پاتون؟ هرکی گوش گپ گپتر نگیره بایس پاشه بخاره؛ دختر ددم عزت گفت: پامون نزده تا واپیچه دنیا بچه خورده رفتمون نهادا؛ از او خشم دُوِسیمِ تا ای خشم؛ سنگ ور میدادن؛ هر سنگی یه کیلو!…
دِی اُو تو زیرِ چینی کرد دادمون گفت: بخارین زهلتون رفته سیتون خوعه؛ همیطر که اُو میخاردم یادم و چرخک چَه اومه گفتم: دِی اوسونل که اُو لوله کشی نداشتیم ری چَهمون چرخک بی؛ اُو میکشیدین؛ اما ری چَه خشم خضر یه طور دیه بی؛ دی گفت: دی جونی اونا بکرکه؛ سی محض همییَم وُ او خشمکو میگن خشم بکرکی؛ گفتم: نه پس مال ما که چرخکه، خشم چرخکیایم؟ دی خندس گفت: نه دی، اینجو خشم بیمارستانه؛ تو بیمارستانِ ای گتی تو خشمت ندیدی که اسم بیلی؟ چرخکه دیدی؟!…
دیدگاه ها