true

ویژه های خبری

true
    امروز شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴

دشتستان بزرگ: پایگاه خبری تحلیلی دشتستان بزرگ در نظر دارد که به مناسبت روز خبرنگار به معرفی خبرنگاران فعال دشتستانی بپردازد.

به گزارش دشتستان بزرگ، در این مطلب، شما را دعوت می کنیم به فعالیت های رسانه ای پیر مطبوعات دشتستان، علی پیرمرادی، خبرنگار باتجربه و فعال دشتستانی که خواندن آن خالی از لطف نیست:

لطفا در ابتدا، معرفی مختصری از خود داشته باشید و بفرمائید که خبرنگاری را از چه زمانی و از کجا شروع کردید؟

با سلام خدمت شما دست اندرکاران سایت خبری دشتستان بزرگ بویژه مدیر وسردبیر پرتلاش آن، باتبریک روز خبرنگار خدمت همه همکاران اصحاب رسانه
علی پیرمرادی آشنای همه شما گرامیان هستم، متولد ۲۰فروردین۱۳۳۱
زیر ۶سال سن داشتم که پدرم، در روستای تاریخی زیارت دشتستان، من و مادر را به همراه خواهر و برادرم تنها گذاشته و دار فانی را وداع گفت.
با فوت پدر که هم اکنون مزارش در محل امام زاده شیخ منصور خزاعی زیارت قرار دارد، آغاز مصیبت ما شروع شد.
سه کودک قد و نیم قد بازمانده روی دست مادر که بزرگشان هم من بودم که آن زمان ۷سال داشتم.


هر ۲ روز یک بار، با مادر از زیارت پیاده می آمدیم برازجان تا یک زنبیل تربچه تر و تازه را از سرچهاب میچیدیم و زیر آب زلال تلمبه هم میشستیم و دوباره پیاده راه زیارت را پیش می گرفتیم، وقتی میرسیدیم اهالی روستا برای خرید تربچه های تر و تازه از در نوع خود بسیار خوب تر و تمیز بودند، عجله می کردند.
دست تقدیر، ما را از زیارت به محله قلعه برازجان در بین خاندان های معروف برازجان طایفه باباعلی، سادات علوی، موسوی، محمدی، کاظمیان، آخوندزاده، مرحوم حاج شیخ رضا ذاکری، مهاجری، آتشی، قاسمی، سلطانی، منتطری، میرزا زاده، میرزائی و… قرار داد.
این محله و کلیه محله های همجوارش، تاج سابق استقلالی بودند چرا که هنوز پرسپولیس تشکیل نشده و تاج یکه تاز فوتبال برازجان بود.

دراین محله غیراز آبی، طرفدار تیم دیگری نبوندند، هنوز محله قلعه و اطرافش اکثریت آبی هستند. بعدا که تیم های دیگری مانند پاس پرسپولیس، دژبان، برق هما، شاهین شهباز، دشتستان، عقاب، دخانیات و… پا گرفتند، طرفداران کم و زیاد شدند.

کار خبرنگاری و مطبوعاتی

بنده ابتدا ازسال ۱۳۴۲ با فروش سیار روزنامه کیهان و نشریات وابسته به آن و سایر مجلات، برای مرحوم حاج ماشاالله کازرونی، که بعدا نشریات اطلاعات هم به همین شکل به سیار فروشی افزوده شد کار می کردم، در خلال این کار، نمایندگی مجله ای هفتگی بنام صبح امروز را ازموسسه صبح امروز تهران گرفتم و ازسال ۱۳۴۳ با ارسال خبر برای این مجله، کار خبرنگاری را آغاز کردم،
کم کم مجلات و روزنامه های دیگری هم به آن افزوده شد از قبیل مجله تهران مصور، سپید و سیاه، دانستنی ها، مجله دانشمند، روزنامه آیندگان، ابرار فعلی، روزنامه رستاخیز و بامداد بعدی و ده ها روز نامه، هفته نامه و مجله.
ازسال ۱۳۵۳ تاکنون سمت خبرنگاری موسسه کیهان (روزنامه کیهان) مجله کیهان ورزشی را داشته ام، همچنین روزنامه های جوان و رسالت.
۲۶سال هم خبرنگاری صدا وسیما مرکز بوشهر و کشور را عهده دار بوده ام همچنان از لحاظ خبری با برخی نشریات استانی و کشوری و سایت های خبری همکاری دارم که از ابتدای شروع بکارم چون برازجان و دشتستان نیاز به خبرنگار واطلاع رسانی وبیان مشکلات داشت مرا به این کار ترغیب کرد.
خانواده از جمله خواهران، برادرانم و بستگان هیچکس باکارم مخالف نبودند بویژه مادر شب ها تا دیر موقع بیدار و کنارم می نشست گاهی اوقات هم خبر های محلی که توسط زنان همسایه به او میرسید را در اختیارم قرار میداد که نتیجه چاپ و نشر را به اطلاع می میرساندم.
برادرم جعفر شیخی گاهی اوقات که به مسافرت میرفتم کارهای مطبوعاتی خبریم بویژه ارسال خبر برای نشریات کشوری انجام می داد، پسرش رضا و مرحوم پدرش شیخ محمد عمویم هم همگی در امور مطبوعات کمکم میکردند، خبرنگاری کار سخت ومهمی است فردی که میخواهد وارد ان شود، باید علاقه داشته باشد.

بارها شاهد بودم جمعی بخاطر عدم تامین مالیشان و نچرخیدن چرخ زندگی رفته اند، برای قبول کار خبرنگاری و ماندگاری در این حرفه باید اندیشه کرد، برای موفقیت درکار خبرنگاری دقت لازم را باید پیشروی خود قرار داد و امانت داری لازم را حفظ کرد.
فردی بشدت از یک مسئول انتقاد میکند، بد و بیراه میگوید شما این انتقادات تند را تبدیل به عسل کرده و نشر دهید، بهتر نتیجه می دهد،
برای مثال خدمتتان عرض کنم چندی پیش فردی چند سال پیش دریک اداره به خاطر عدم انجام کارش با رئیس اداره درگیر و یک فحش نامه را که با حالت عصبانیت نوشته بود برای چاپ در اختیار بنده قرار داد حضوری هم حرف های تندی میزد رفتم خانه ازخودم یک انشا و خبر شیرین از دل فحش نامه درآوردم و دادم چاپ کردند یک نسخه روزنامه را مجانی و با هزینه خودم با پست به آدرس اداره فرستادم وقتی رئیس نام خودش را در روزنامه میبیند و نام فردی که با وی جنگداشت، به وی تلفن میزند و به دفتر کارش دعوتش میکند از او بخاطر تشویق نامه اش در روزنامه تشکر میکند کارش را بخوبی انجام میدهد.
ان مرد مجددا به من مراجعه و ابراز قدردانی که آبرویم را خریدی و حرف های زشتم را وارو کردی. من عصبانی بودم ازتو تشکر میکنم. همکار عزیز خبرنگارم این کار من امانت داری بود این نوعی رمز موفقیت است که شما باید درکارتان داشته باشید.

وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی وخبرنگاران

وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، متولی اصحاب رسانه است، این وزارتخانه است که امتیاز نشر می دهد و کارت خبرنگاری صادر می کند وزیر ارشاد نماینده دولت است در میدان قلم.
این وزارتخانه برای کتاب و مطبوعات سهمیه کاغذ و یا اعتبارات مالی در نظر گرفته تا در اختیار مدیران نشریات قرار دهد، گر چه سهمیه کاغذ خشنودی همه اصحاب را فراهم نمی کند اما بخشی از مشکلات را کاهش می دهد و سنگینی بار رسانه را سبک تر می کند.
می ماند خبرنگاران، مدیران کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان ها در کنار اسامی مدیران نشریات و سایت ها را که در اختیار خود وزارت خانه دارند اسامی خبرنگاران شماره شناسائی آنها را در اختیار داشته باشند و از لحاظ امور مالی مورد توجه قرار دهند ازلحاظ بیمه بیکاری، بازنشستگی و…

نجات جان مسافرین مینی بوس وحدتیه ای

سیل چند سال پیش دشتستان و برازجان خرابی های زیادی به همراه داشت مخصوصا به اموال سد در دست احداث سرقنات برازجان یا وحدتیه فعلی خیلی خسارت رسیده بود آقای دشتی ریاست امور مالی شرکت سازنده سد سرقنات آمد.
من برای گرفتن عکس ازدستگاه هائی مانند بونکر که زیر اب رفته بودند تهیه کردم، پس از گرفتن عکس در ساعت ۱۰ صبح قصد بازگشت به برازجان را داشتیم، راننده گفت باید ساعت ۱۰ برازجان باشم، جابجائی دانش آموز دارم. سر پل مزارعی وحدتیه بودیم که من گفتم نمی آیم. آقای دشتی و راننده اصرار در بازگشت به برازجان داشتند و مخالفت من بیشتر. در نهایت آقای دشتی هم کوتاه آمد و راننده همچنان درحال پافشاری.
مینی بوس پر از مسافر وحدتیه آمد که برود برازجان. راننده نگاهی به سالم بودن پل کرد همینکه میخواست حرکت کند بانوی وحدتیه ای کالر پیراهنش را از پشت گرفت و از ماشین کشیدش پائین و گفت این جوان روی پل نمی رود تو میخواهی ما را ببری؟
زن و راننده مینی بوس درحال بگو مگو بودند که پل سقوط کرد همه ساکت شدند زن، پیش من آمد و گفت شما کی هستی که جان ما نه نجات دادی گفتم نه سیدم نه شیخ یک فرد عادیم تابستانها می آیم زیر این پل شنا می کنم، برخلاف روی پل که روکش خوشرنگی دارد زیر آن، اصل سیمان کافی و مصالح لازم بکار نرفته و تخلف در ساخت آن شده آب هم تا سقف پل رسیده اگر تا یک انگشت اب پائین تر بود میرفتم اما بالا بودن اب به من الهام شد که نروم یه اتفاق اقای دشتی ازراه کوهستانی آمدیم که پیاده روی ما تا رسیدن به جاده اصلی شیراز برازجان تا حدود ساعت پنج و نیم عصر طول کشید که بیشترین و بهترین خبرها را از همین پیاده روی کوهستانی بدست آوردم.

دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


ajax-loader