ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
---|---|---|---|---|---|---|
« آبان | دی » | |||||
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
- ۲۴ آذر ۱۴۰۲ ساعت درج خبر:۲۱:۳۸
- بدون دیدگاه

دشتستان بزرگ- هادی پاپری:*
بیع صرف؛
بیع هریک از طلا و نقره (اعم از مسکوک و غیرمسکوک) با یکدیگر را بیع صرف گویند.
بیع عقدى؛
بیعى که ایجاب و قبول آن لفظى باشد (این اصطلاح در مقابل بیع معاطات استعمال شده است) درحقوق مدنى شرط تحقق بیع عقدى این نیست که ایجاب و قبول آن از لفظ باشد و اساساً بیع به دو قسم عقدی و غیرعقدى تقسیم نمی شود. در فقه، بیع معاطات را عقد نمی دانند بلکه آن را یک نوع تراضى می دانند. بیع معاطات در فقه یک تراضی جائز است و مشمول اصاله اللزوم در عقود نمی شود.
بیع غائب؛
هرگاه مبیع در مجلس عقد حاضر نباشد و به اعتماد مشاهده سابق یا توصیف بایع یا ثالث عقد واقع شود این بیع را به اعتبار غائب بودن مبیع از مجلس عقد، بیع غائب نامیده اند.
بیع غررى؛
بیعى است که یکى از طرفین آن با وجود اینکه احتمال وجود زیان خود را در آن بیع می دهد اقدام به واقع ساختن عقد بیع نماید مثل اینکه مبیع مجهول است با این وصف اقدام ببیع مال مجهول نماید.
بیع کالى به کالى؛
کالى در لغت به معنى مؤخر است از فعل ماضی (کلاء) بر وزن نصر به معنى تأخر. کالى به کالى به معنی نسیه به نسیه است و آن بیعى است که پرداخت ثمن و مبیع هر دو مؤجل باشد.
بیع کلى؛
هر گاه مبیع کلی باشد نه عین مشخص (مانند مبیع در بیع سلف) آن بیع را بیع کلى نامند و اگر مبیع عین شخصى باشد آن بیع را بیع شخصى می نامند.
بیع مؤجل به مؤجل؛
بیعى است که ثمن و ثمن هر دو کلى در ذمه باشند. این بیع در فقه باطل است و در عبارات قانون مدنی هر چند صریحاً ابطال آن دیده نمی شود ولى تا اندازه اى ظهور در بطلان آن دارد. کسانی که می خواهند این گونه معامله نمایند می توانند آن را به صورت عقد صلح درآورند.
بیع محاباتى؛
بیع به کمتر از ثمن المثل را که عالماً و عامداً صورت گرفته باشد گویند معمولاً بین خویشاوندان و دوستان نزدیک واقع می شود مانند اینکه خانه اى را که دویست میلیون تومان مى ارزد به دو میلیون تومان بفروشند. اگر عالماً و عامداً نباشند بیع محاباتی نیست بلکه بیعى است که یک طرف مغبون شده و خیار غبن پیدا مى شود و حال اینکه در بیع محاباتى خیار غبن مورد پیدا نمى کند.
بیع مرابحه؛
هرگاه در بیع اخبار از رأس- المال کنند و زیادتر از رأس المال فروشند آن را بیع مرابحه نامند.
بیع مساومه؛
هر گاه در بیع اخبار از رأس – المال نکنند بیع را بیع مساومه گویند.
بیع مشاع؛
هر گاه مبیع، حصه مشاع باشد آن بیع را بیع مشاع نامند. برای مثال دو نفر که در ملکی شریک هستند یکى سهم مشاعی خود را به شخص ثالث بفروشد.
بیع معاطات؛
الف) بیعى است که ایجاب و قبول آن لفظى نباشد. معاطات ممکن است از طرفین معامله یا از یک طرف باشد.
ب) بیعى که ایجاب و قبول آن لفظى نبوده و جامع شرائط صحت عقد نباشد این اصطلاح خیلى کم استعمال شده است.
بیع معدوم؛
هر گاه مبیع در حین عقد وجود نداشته باشد آن بیع را بیع معدوم نامند که برابر حقوق موضوعه باطل است. برای مثال اگر کسى پرتقال باغى را در فصلى که تازه شکوفه بر درختان ظاهر شده خریداری نماید این مصداق بیع معدوم است.
بیع مواضعه؛
هر گاه در بیع اخبار از رأس المال کنند و کمتر از مقدار رأس المال فروشند آنرا بیع مواضعه نامند.
بیع موزون؛
بیعى که مبیع آن را حین بیع عرفاً وزن مى کنند مانند هندوانه، گندم و گوجه فرنگى. بیع پرتقال بیع موزون در زمان ما نیست و هم چنین است بیع تخم مرغ. اگر مبیع وزن کردنى را به غیر وزن بفروشند بیع باطل است.
بیع نسیه؛
بیعى که ثمن آن کلى و براى پرداخت آن موعدی معین شده باشد (خواه مبیع عین معین یا کلى در ذمه باشد) اسم دیگر آن بیع مؤجل است.
*مـدرس دانشگاه
دیدگاه ها