true

ویژه های خبری

true
    امروز دوشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴
اختصاصی دشتستان بزرگ؛

دشتستان بزرگ- زهرا رزم آزما: پگاه یک صبح زمستانی به قصد گردش و کوه پیمایی یکی از زیباترین پدیده های طبیعی و شاهکار معمارآفرینش، بار سفر بسته و به سمت کوههای زاگرس جنوبی در شهرستان دشتستان و روستای راهدار در ۵ کیلومتری شهر برازجان به راه افتادیم.
به گزارش دشتستان بزرگ، عجیب هوای سردی بود و از دیروز توده سرد شمالی همراه با بادی سرد وزیدن گرفته بود که تعدادی از همسفرانمان را از روز قبل منصرف کرده بود ولیکن وصف زیبایی های خلقت آفریدگار آنچنان ما را بر سر ذوق آورده بود که اگر بوران می‌بارید باز هم پای رفتنمان را لنگ نمی‌کرد.
ساعت ۷ صبح حرکت گروه به سمت تنگه تکاب توسط ماشین ها شروع شد و در این میان آنچه که جالب توجه بود حضور کودکانی بود که حتی برخی هنوز خواب آلود بودند ولیکن با توجه به گپ و گفت خانواده ها در خصوص این منطقه فوق‌العاده زیبا، کودکان نیز بار سفر بسته و با گروه همراه شدند.
به محل تجمع در تنگه سبز روستای راهدار که رسیدیم بسیاری از مردم روستای راهدار به همراه انجمن های دیده بان زیست بوم برازجان، زمین پاک دشتستان، فرهنگ سازان سبزاندیش دشتستان، ادارات محیط زیست و منابع طبیعی شهرستان دشتستان، دهیار و اعضای شورای اسلامی روستای راهدار و شیفتگان طبیعت در این طبیعت گردی همسفر و همنوردمان شدند.
در آغاز برنامه و پیش از اینکه به قلب طبیعت بزنیم، راهنمای برنامه، محسن (مسلم) اسفندیاری در خصوص شرایط و ویژگی های مسیر نکاتی را بیان کرد و تذکرات لازم را گوشزد و افرادی را برای هدایت گروه در پست های مختلف قرار داد و حرکت به سمت تنگه ی زیبای تکاب را آغاز کردیم.
بر بلندای مسیر که فرودمان از آنجا آغاز میشد ایستادم و با نگاهی به اطراف و چشم انداز زیبای منطقه متوجه شدم بهار در اینجا شروع به خوش رقصی نموده و جای جای تپه و کوهها را عروس طبیعت با دامن سبز خود پوشانده و هر چند قدم، با گلهای ریز سفید و زرد، زیبایی خاصی به دامن پرچین خود در دامنه کوهها داده که چشم هر ببینده ای مینوازد و ناخودآگاه بر آفریننده اش تحسین گویان از هوای خنک صبح گاهی و آن همه زیبایی به وجد می آیی.
با حرکت جناب اسفندیاری در پیشاپیش گروه و افراد نفر به نفر به دنبال ایشان در یک خط شروع به حرکت نموده و مسیر مارپیچ به انتهای دره را شروع کردیم، به تناسب حرکت افراد از آخرین نفراتی بودم که در این مسیر قرار میگرفتم و از بلندی دره، دوستانمان که فرود را شروع کرده بودند نظاره گر بودم و در خطی زیبا هر چه به ته دره نزدیکتر می‌شدند در قاب تصویر کوچکتر و عظمت کوه و دره بیشتر رخ نمایی می‌کرد.
با دستور لیدرهای گروه ما نیز به دنبال سایرین حرکت خود را آغاز و بر جان کوه قدم گذاشتیم و سرازیر دره شدیم تا از آنهمه زیبایی بی بهره نمانیم.
در امتداد مسیر که سرازیر می‌شدیم مسیر های مال رویی را میدیدم که آثار حرکت گوسفندان عشایر در آن عرصه ها نمایان بود و هر چه پیشتر میرفتیم بیشتر با بقایای زندگی پدرانمان در روزگاری دور و یا شاید نه چندان دور در اینجا برخورد میکردیم.
گوییا این تنگه ها با وجود قرار گرفتن در دل کوهها مأمن و پناهگاهی بوده است برای اجداد ما تا خود را از بادهای سرد زمستان و گرمای شدید تابستان حفظ کنند و زندگی را در دل این حفاظ های طبیعی به بهشتی سرشار از زیبایی بدل کنند.
در طی مسیر با درختان کُنار، روبرو می‌شدیم که برخی در امتداد عمودی صخره ها روییده بودند که از قطر تنه آن مشخص بود این درختان سالیان سال است که قدرت خود را در عمودی ترین صخره کوه، به رخ کوه می‌کشند که با همه عظمتت ریشه در قلبت دوانیده ایم و بر دنیا حکمرانی میکنیم.
در قسمتی از سراشیبی، هر قدمی که بر می‌داشتیم قطعه سنگی بزرگ زیر پایمان در کنار قطعات کوچکتر به طبیعت زیبایی خاصی می‌بخشید گوییا با لغزش و ایجاد صدای سر خوردن هر سنگ بر سنگ دیگر، کوه داشت موسیقی خوش آمد گویی می‌نواخت چرا که می‌دانست کسانیکه امروز میهمانش هستند به دفاع از حریمش برخاسته و نه دشمن جانش هستند که به قطعه قطعه کردن پیکرش آمده باشند.
در هنگام گذر از تنگه، با صدای وزش باد و صدای سنگ ها صدای زیبای پرنده ای به گوش می‌رسید که مشخص بود در آن حوالی خانه دارد و او نیز به تمنای کامل شدن این موسیقی به رقص و پایکوبی آمده و به سرور و شادی،بانگ سر داده است.
از اینهمه زیبایی چنان به وجد آمده بودم که گوییا سالیان سال است زندگی نکرده ام و امروز با همنوایی اینان تازه جان کلام زندگی را یافته ام.
در آن لحظات هر چه بیشتر پیش میرفتیم با تمام وجود زندگی را بیشتر زندگی میکردیم و در ادامه مسیر به محلی رسیدیم که کوه به حالت زیبایی در گوشه ای از مسیر خود تخته سنگی به عظمت تمام هستی بر تخته سنگ دیگری که معلوم نیست در کدام دوران زمین شناسی بر اثر رانش زمین بر یکدیگر قرار گرفته اند و ناموزونی این دوتخته سنگ در میلیون ها سال پیش، دور اندیشی خالق را می‌رساند که روزگاری از این پسرفت و پیشرفت لبه های مختلف سنگی پناهگاه و خوابگاهی برای وحوش و یا دام انسان مهیا نماید که این آدم ابوالبشر را از دغدغه مهیا کردن جای مناسب جهت دامداری برهاند و به راستی چگونه خالقی است این خالق که میلیون ها سال پیش اینچنین رفع حاجت امروز بندگان خود را در دستور کار قرار داده است و اینجاست که انسان سر تعظیم به پیشگاه خالق هستی فرود می آورد.
در کنار آرامشگاه گذشته حیوانات اماکنی را یافتیم که نشان از زیستگاه فرزند انسان در سالیان گذشته داشته و هنوز بقایای دامداری و اسکان آنها در آن منطقه موجود بوده و یادآور روزهای گذشته تاریخ می‌باشند.
با اندکی تأمل به ناچار از این محل پس از توقفی کوتاه به حرکت در مسیر ادامه دادیم و هر چه بیشتر پیش میرفتیم از اینهمه لایه های زیبای سنگی که همچون غولی بزرگ که در خواب آرمیده است و بی‌صدا عظمت لایه لایه زیبای سنگها ها را که عموما از جنس آهک، گچ، مارن و…. غیره بودند را به رخ می‌کشید و هر لایه به زیبایی خاصی، رنگی متفاوت با رنگ لایه ی بعدی داشت و این حاکی از اینست که روزگاری این مکان کف دریا یا اقیانوسی بوده که با گذر زمان بر اثر فرسایش یا حرکات تکتونیکی زمین یا سایر عوامل زمین شناختی لایه ها به زیبایی روی یکدیگر قرار گرفته و ضخامت و رنگ های متفاوت آن نمایانگر سال‌های پر باران یا کم باران، همچنین نمایشگر جنس های مختلف خاکی بوده که در گذر زمان روی هم قرار گرفته و اینچنین سنگ های سخت و زیبایی را بوجود آورده تا هنر طراحی، معماری، چینش و آفرینش آفریدگار را به جهانیان بنمایاند.
دوباره به ادامه مسیر پرداختیم و هرآنچه از زیبایی‌های تنگه میدیدم بیشتر لذت می‌بردیم و افسون این افسونگری خالق می‌گردیدیم، همچنان که پیش میرفتیم در عمود تخته سنگها متوجه رویش گیاهان دارویی گردیدیم که چگونه صخره ها را شکافته و به زیبایی شاخ و برگ دوانیده در روزگار سختی، داروی دردهای تنگه نشینان را فراهم نموده اند، از داروی گیاهی به حد چشیدن امتحان نمودم، آویشن ناب و خالص و با عطری جانفزا که روح را در قالب بدن به رقص می آورد، اینهمه خلوص و طعم لذت بخش و عطر ناب آویشن آمیخته با طعم کوهستانی به بلندای اقتدار ایران مایه حیرت همگان گردیده بود و نکته خیلی جالب رویشگاه داروهای گیاهی این بود که همگی در ارتفاع بالاتر از یک متر بودند و این نشان از دو چیز است اول اینکه مسیر روان آب های فصلی در تنگه حداقل به ارتفاع یک متر میباشد و دوم اینکه خالق هستی به دلیل احتیاج بشر به این داروی گیاهی رویشگاه آن را در دل صخره ها قرار داده تا در زمان ضرورت در دسترس بوده و به همراه آب های فصلی از بین نروند و چنین نکته سنجی فقط و فقط در قدرت آفریدگار است و بس.
همچنانکه پیشتر رفتیم در دل صخره ها متوجه شکاف های خیلی ریزی شدیم که خانه و لانه پرندگانی بود که در این مکان سکنا گزیده اند و بهشتی برای خود تدارک دیده اند، از نوع پسماند موجود در لانه ها آثار کبوتر های وحشی، کبک و تیهو ….. هویدا بود لیکن بنا به احترام به حریم ایشان خیلی به خانه این تنگه نشینان نزدیک نشدیم که آرامش ایشان بر هم نخورد و در بررسی که از دور انجام دادیم یک لانه پرنده یافتیم که تار عنکبوت آن را احاطه کرده و یک تخم هم در آن بود، از تارعنکبوت مشخص بود که مدتهاست کسی در آن لانه نیست ولی وجود تخم نشان از آن داشت که حتما مادر در پی خوراکی رفته بوده و دیگر بازنگشته و این جوجه هرگز سر از تخم باز نکرده تا زندگی در این تنگه ی زیبا را تجربه کند.
تنگه مسیر مارپیچی داشت که مشخص بود بر اثر حرکت و جریان آب های فصلی و البته جریان آبهای دائمی چشمه ها در گذشته است که امروز این چشمه ها بر اثر کارهای معدنکاری در آن منطقه خشک شده اند و فقط مسیر آب های فصلی گردیده و دیگر نه از آن چشمه های آب شیرین خبری هست و نه از آن حجم آبی که اینچنین به زیبایی دل صخره ها را شکافته و این راه آب رویایی را ایجاد کرده و هزاران افسوس باید خورد به حال کژاندیشانی که اندکی از خالق خود الگو نمی‌گیرند که آینده نگر و امانت دار و وام دار نسل آینده باشند،. چرا که خالق ایشان میلیون ها سال پیش زمین را به گونه ای طراحی نمود که در هر زمانی قابل استفاده باشد ولی مدیران با کوتاه بینی و ساده نگری هرگز نتوانستن برای بازه ی زمانی حداقل ۵٠ الی ۱٠٠ ساله را مد نظر قرار دهند.
در امتداد مسیر تنگه ی زیبای تکاب به نقطه ای رسیدیم که بسیار زیبا بود، در این نقطه مشخص است که چشمه های بر بلندای این کوه قرار داشته و احتمالا هنوز بعضی از آنها اندک آبی دارند که آب آنها از صخره ها سرازیر شده و بصورت چکه چکه از لبه صخره پایین می آمدند و در امتدادِ چکه چکه ریزش خود، به دلیل همراه داشتن رسوبات آهک و گچ، قندیل های ریز و زیبایی را در لبه ی پایینی صخره ایجاد کرده بودند که فاصله آن تا محلی که ما ایستاده بودیم حداقل ۱٠ متر بود و به لطف خداوند این فاصله باعث شده بود با اینکه قندیل ها ریز و کوچک بودند، حفظ گردند تا به طبیعت تنگه زیبایی دو چندانی بخشند و مردم محلی این منطقه با زبان محلی خود به آبی که چکه می‌کند می‌گویند تک تک می‌ریزد و نام این تنگه به تناسب زبان محلی منطقه بنام تنگه تک آب (تکاب) نامگذاری گردیده و در حال حاضر به همین نام هم معروف گردیده است.
از نکات جالب‌ اینکه در صخره های تنگه علاوه بر این قندیل ها رگه های سیاه رنگی در قسمتی از صخره ها باعث می شود که انسان بیاندیشد که چگونه است این ترکیب رنگ بسیار متفاوت میان اینهمه رنگ های روشن صخره ای؟؟
پس از مسیر قندیل ها چون ابتدای مسیر در واقع ما در کف رودخانه ای گام گذاشته بودیم که بسیار ناهموار بود سنگه هایی در ابعاد نسبتا بزرگ تا کوچک داشت هر چه به انتهای تنگه می‌رسیدیم از ابعاد سنگ های کف کاسته میشد و به مرور با دقت در مسیر متوجه این موضوع می‌گردیدیم.
با گذر از قسمت قندیل ها به رویایی ترین منطقه تنگه می‌رسیدیم که همچین مکانی را فقط در فیلم هایی میدیدیم که گوییا در دور دست های ما هست و هرگز نمی توان چنین جایی را به چشم ببینیم و با دیدن این مکان چنان به عظمت ایران افتخار میکنم که با تمام وجود این شعر فردوسی در ذهنم حک شده که چو ایران نباشد تن من مباد.
این مسیر رویایی با کم شدن عرض تنگه شروع شد و هر چه پیشتر میرفتیم عرض تنگه کمتر و کمتر میشد و یال های بلند زاگرس پهناور و قدرتمند همچون دستان پدری با صلابت و مادری مهربان از دو طرف به تو نزدیکتر میگردیدند و هر چه پیشتر میرفتی زاگرس به میمنت قدومت یال دستان پرتوان کوه به تو نزدیکتر و عرض تنگه تنگتر تا جایی که گویا زاگرس بزرگ تو را چون فرزندی عزیز در آغوش جان خود می‌کشد و آنقدر نزدیک شدن این دو یال کوه در یک راستا و یک امتداد به ارتفاع شاید دویست متر یا بیشتر زیبا بود. زاگرس در این زمینه به تمام وجود همه زیبایی را به رخ جهانیان کشیده است چرا که لایه لایه سنگهای غول پیکر چنان در یک امتداد و در رنگهای زیبا بر روی یکدیگر در این ارتفاع قرار گرفته اند که گوییا دستی آنها را با این نظم و ترتیب روی یکدیگر گذاشته و نقاشی زبردست، قرن ها ایستاده و اینچنین رنگ آمیزی نموده تا این دلبری را به جهان ببخشد و آنچنان این دالان به زیبایی پیچ در پیچ بود که اگر به اراده خود نیز میخواستی از نیمه راه برگردی پاهایت یارای بازگشت نداشت و سنگهای درون دالان تقریبا از جهت ابعاد به سنگریزه تبدیل شده بودند تا آنان که چشم بصیرت دارند و مسحور زیبایی زاگرس بزرگ شده اند به راحتی طی طریق کنند و بر زمین نگیرند و زاگرس با تمام عظمتش شرمنده ی میهمان نوازی نگردد.
در مسیر دالان زیبای تنگه تکاب قطعه سنگ بزرگی راه را سد کرده بود که معیاری برای تفکیک عاشق ترینان بود چرا که آنانکه عاشقترند با تکیه بر یالهای زاگرس خود را به بالای این قطعه سنگ رسانیده و از مسیر عبور می‌کردند تا زیبایی بینهایت تکاب را ببیند و این آزمونی ستودنی بود برای ما فرزندان زاگرس نشین تا محک تجربه آید به میان و اثبات عاشقی کنیم در این وادی دلداگی.
پس از عبور از تخته سنگ بزرگ دالان هنوز تنگتر و تنگتر شد و عظمت یالهای کوه بیشتر خود نمایی می‌کرد و سنگ ریزه کف مسیر تقریبا حالت شن ریزه بخود گرفته بود و به جایی رسیدیم که صدای آب می آمد، و چه زیبا بود آهنگ دلنشین صدای آب در دل صخره هایی به این عظمت، و چه تلفیق زیباییست اینهمه سختی با اینهمه نرمی، و چه مناسبت داشت این مصرع شاعر در آنجا که درشتی و نرمی به هم در به است!
هر چه پیشتر میرفتیم صدای آب بیشتر و تنگه تنگ تر تا جایی که فقط یکنفر امکان حضور داشت و به باریکه ی آبی رسیدیم که از بالای صخره به پایین می‌ریخت و اینجا بود که ادامه مسیر امکان نداشت چرا که دو یال زاگرس در انتهای تنگه چون عروس و دامادی که دست در دست یکدیگر گذاشته اند و به مهمانان خیر مقدم می‌گویند با شرابی ناب از جنس آب‌های زلال چشمه های طبیعی از میهمانان پذیرایی کردند و همه قلبشان را زیر پای زاگرس نشینان پهن کرده بودند
نمی‌دانم چه مدت در این دالان ها بودم ولی گذر زمان را به معنای واقعی حس نکردم و فکر می‌کنم آن دقایق را تمام و کمال زندگی کردم
کودکانی که با ما بودند خرسند و راضی و بزرگترها مسحور زیبایی. آهنگ بازگشت کردیم و در مسیر برگشت در قسمتی ازتنگه، زاگرس مهربان گویا کف دستانش را با چمنی سبز گشوده بود تا ما بر دستان پر مهرش دقایقی استراحت کنیم و نمک گیر سفره صبحانه یکدیگر در دامان زاگرس نشینان گردیم.
پس از صبحانه به پاس قدر دانی از کسانیکه همراهی کردند و به مناسبت روز هوای پاک با تقبل هزینه از طرف اداره محیط زیست برازجان به ۲۰ نفر به قید قرعه هدایایی اهدا شد و جالب این بود که در قرعه کشی نام من نیز خوانده شد ولی همه افرادی که بزرگسال بودند تصمیم گرفتیم این هدایا را به کودکان تقدیم کنیم تا از امروز جهت حفاظت از محیط زیست خود با اینچنین تشویق هایی علاقمند گردند و نسلی بپا خیزند که بیش از پیش دل در گرو حفاظت از آب و خاک خود داشته باشند.
پس از اهدای جوایز با شوقی وصف ناپذیر از چند ساعتی زندگی کردن در تنگه، بار سفر بستیم و مسیر رفته را به سوی دیارمان بازگشتیم تا دوباره غرق در روزمرگی ها زندگی کردن را فراموش کنیم.

دیدگاه ها

یک پاسخ به “سفر به تنگه تکاب”

  1. فاطمه احمدراده گفت:

    عالی توصیف کردیددست مریزاد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


ajax-loader