true

ویژه های خبری

true
    امروز جمعه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
طنز اختصاصی دشتستان بزرگ/

دشتستان بزرگ- دی علی: یه روزی دی‌عواس و دی‌اکور و دی‌علی تو کیچه جلسه داشتن و گپ ای بی که سوا که عیده برن نماز یا نرن؟ گیر گپ بیدن که شازو وُ رَه رسید گفت: الان فال سیتون میزنم؛ چیشلشِ نهاد ری هم و دوتا دسشه قد بغلی برد عقب که پوی دوتا پینجش فال بزنه؛ دی‌علی گفت: شازو والا مِی زمان صاف صادقونه؟ شازو گفت: دی علی والا می یادت نی قدیم همیطر فال میزدیم؛ دُرُسم درمیومد؛ دی‌علی گفت: بله والا ایسو چنش وقدیم؟ اسم قدیم که اومد دی عواس آهی وُ ته دل کشید و گفت: ها دی علی، یادته خوم و خوت یه سالی رفتیم عید موارکی درِ سیمون واز نکردن؟ ایسو که یه دری وازاوی هر کی یه قندی انداختن تو تُروِمون!
ایسو امسال ترس کُرو(کرونا) زهله نمیکنیم صحرایم واویم؛ یه واکسنلی یَم اومده خو معلوم نی چنن؛ نمی‌فهمیم بزنیم یا نزنیم؟! شازو گفت: مو همی الان خونه دی محرضا بیدم؛ هشتاد سالشه؛ چن روزه واکسن زده؛ هیچش نبی مثل کله ی رنگینکی ری دل تخت نشسه بی؛ دی عودرضایم همیطر؛ حالشون خاشِ خاش بی؛ دی علی گفت: نپه اجل فقط دور سر و گوش جهالل بال بازی میکنه؟ میگن پرسنل درمونگای سر خیابونی واکسن زدنه؛ پاره ای‌شون خوسیدنه و سرم ریشونه؛ پاره‌ای‌شونم که نرفتنه بیمارستان کولرشون خاموشه وهر کی دوپتو ریشونه و تو و لرز ولشون نمیکنه؛ دی‌عواس گفت: کمو درمونگاه؟ دی‌علی گفت: همو که پارسال تو دندونل خوم و خوت ورتنگس و هرچی روکش سیمون کرد پاک اشکس؛ یادت اومه؟
دی‌عواس گفت: ایسو تکلیف ما چنه؟
دی اَکور گفت: مو سی محض گوشمم که واویده میزنم؛ گوشلم مال ماسک زدن، قد بَلتکی واویدنه و میخان تو کُتل ور بیان؛ شازو گفت: منم خوم نمیزنم اما میره مه بیسی میکنم بزنه؛ تا ای بخیم بمیریم یکیمون بمیریم؛ دی ‌علی گفت: شازو خط دوتا ته بکرن که یکی تِ واکسن میکشه یکیتم کرونا!
شازو گفت: بوی دیراز گوشمون بو؛
دی‌عواس گفت: سی کنین ما ای واکسن بزنیم بمیریم میگن میخاسن کوراون نزنن ای نزنیمم میگن میخاسن کوراون بزنن؛ درهرصورت ما کور ویمیم و فحش میخاریم؛ حالا همتون عقل نداشتتونه ری هم بیلین بینم ماندن یا نماندن؟
شازو گفت: وووی جون بواتون گپ خاش بزنین؛ تو گپ واکسن دربیاین؛ دی علی گفت: گپ خاش؟ بگو بینم سر روزه امسال چقه یه؟ شازو گفت: می چه خاردمه که سر روزه بدم؟ چهار روزه دون قاتُقی تو خونه‌م نی؛ ما فقط میتِرِسیم مرغ بسونیم؛ مرغم خو فر کرد و رفت! مِی خاگ و تماته وپیازم سر روزه داره؟ دی سامی هم که رفته بی مرغ بسونه دس از پا درازتر واگشت و گفت: شاه زینب راست میگو؛ هرچی میگو الده؛ هر کی کُلیم مرغ اشکونده سر روزه یم بده؛ میفهمین یاد چه داستانی افتادم؟ دی علی گفت: چه داستانی سیمون داری دی سامی؟ دی سامی خندس گفت: میگن یه دومای صاف وساده ای بی که شو عروسیش شوم گیرش نومده بیده؛ اوقاتشم تحل واویده بی مثل زقلتون؛ وش گفتن بیو برو حجله؛ گفت: جون اوناش برن حجله که آشاش(آش ها/شام) خاردنه! جون ایسونم اونا سر روزه بدن که برنج چمپاش خاردنه…

دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


ajax-loader