true

ویژه های خبری

true
    امروز جمعه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
جمعه های حقوقی دشتستان بزرگ/

دشتستان بزرگ-هادی پاپری: عقد صلح چیست؟
صلح در لغت به معنی سازش، آشتی و توافق است و در قرآن و سنت ما نیز عقد صلح به معنی دفع مرافعه و پایان بخشیدن به دعوی به کار می رود، در قرآن کریم از صلح در شش آیه از سوره های انفال، نساء، حجرات نام برده شده است زیرا اسلام دین رافت و عطوفت است و قوانین شرعی برای حفظ ارزش های انسانی و ایجاد فرصت های مناسب برای اصلاح و تزکیه نفس و خودسازی وضع شده است.

اقسام صلح:
۱- صلح به منظور رفع تنازع (صلح دعوی): که همان تراضی طرفین برای پایان دادن به دعوی است.
۲- صلح در مقام معامله: که عبارت از صلحی است که به صورت عرفی جایگزین عقود دیگر می شود. صلح به طور معمول دارای معوض است ولی ضرورتی ندارد که ارزش دو عوض با هم برابر باشد، هر گاه عوض نابرابر و ناچیزی در صلح تعیین شود، چنین صلحی (صلح محاباتی) نیز نامیده می شود.

شرایط عقد صلح:
طرفین در عقد صلح مانند سایر عقود باید دارای:

۱- اهلیت (رشد – عقل – بلوغ) باشند و منظور از آن هم اهلیت در معامله و هم اهلیت در تصرف است و چون تاجر ورشکسته و مرتهن (کسی که مال برای او به رهن گذاشته می شود) اهلیت در تصرف ندارند بنابراین نمی توانند طرف عقد صلح واقع شوند.
۲- صلح بر امر غیر مشروع باطل است مانند آن کسی که به موجب عقد صلح حلالی را حرام و یا حرامی را حلال کند که مانند صلح برای آشامیدن شراب که در دین اسلام چنین صلحی حرام است.
۳- عقد صلح که برای فرار از دین باشد باطل است، زیرا عقد چنین صلحی موجب ورود خسارت بر طلبکاران می شود و چون جهت چنین عقدی باطل است خود عقد صلح نیز باطل می شود.
۴- صلح بر امر باطل نیز باطل است به عنوان مثال اگر دو نفر زمین مواتی ( زمین موات زمینی است که مالک ندارد و آباد نیست) را با یکدیگر معامله کنند و در این معامله بین آنان اختلافی حاصل و سپس بخواهند این اختلاف را به صلح خاتمه دهند چنین صلحی باطل است زیرا اساس اختلاف در خصوص معامله زمین موات بوده که باطل است.
۵- اموال دولتی را نمی توان مصالحه کرد زیرا در عقد صلح، مورد صلح باید در مالکیت مطلق شخصی که می خواهد مالش را صلح کند باشد.

عقد صلح به جای چه عقودی قرار می گیرد؟

عقد صلح به صورت فرعی می تواند به جای عقود زیر قرار گیرد.

۱- عقد بیع (انتقال عین به عوض معلوم)

۲- عقد اجاره (انتقال منفعت به عوض معلوم)

۳- عقد عاریه (انتقال منفعت بدون عوض)

۴- هبه (انتقال مالکیت بدون عوض معلوم)

۵- ابراء (اسقاط دین)

عقد صلح به ضرر شخص ثالث:
چنانچه موضوع صلح با نظم و قواعد عمومی در تعارض باشد صحیح نیست مانند بستن عقد صلح به منظور محروم کردن شریک از حق شفعه چنانچه یکی از شرکا به منظور محروم کردن شریک خود برای استفاده از حق شفعه اش با شخص ثالثی قرارداد صلح منعقد اما در واقع منظورش فروش سهم خود باشد و از عقد صلح به منظور پوشش ظاهری استفاده کند عقد صلح باطل است و در واقع چنین صلحی به ضرر شخص ثالث است.

اثر صلح به نفع شخص ثالث:
در عقد صلح می توان شرطی را به نفع ثالث کرد مثال شخص الف با شخص ب درباره موضوعی صلح می کنند مشروط بر آن که یکی از طرفین کاری را به نفع شخص ثالث انجام دهند و همچنین می توان شرط کرد که منافع چنین شرطی پس از شخص ثالث به ورثه او نیز منتقل شود. صلحی که به این طریق منعقد می شود با ورشکسته شدن متعهد فسخ نمی شود مگر آن که در عقد صلح چنین شرطی شده باشد و در صورت عدم قید چنین شرطی، متعهد له (کسی که در عقد صلح به نفع او شرط شده است) در ردیف سایر طلبکاران ورشکسته قرار گرفته و سهمی از اموال به او می رسد.

صلح در دادگاه:
صلحی که در دادگاه و یا شوراهای حل اختلاف انجام شود ( که از نظر اجرا مانند حکم دادگاه است) مفاد این صلح نسبت به طرفین و وراث و قائم مقام قانونی آن ها نافذ و معتبر است و چنین صلحی مانند احکام دادگستری به اجرا گذاشته می شود و اگر صلحی به موجب سند رسمی انجام شود موجب ختم رسیدگی در دادگاه بوده و مقررات راجع به اجرای مفاد اسناد لازم الاجرا در مورد آن جاری خواهد شد.چنانچه کسی مالی را با عقد صلح تملیک کند و بعد معلوم شود که مال در زمان وقوع صلح از بین رفته بوده چنین صلحی باطل است. همچنین اگر درمورد اختلاف در حضانت کودکی صلح و بعداً معلوم شود که اساساً طفل در زمان وقوع عقد صلح فوت کرده چنین صلحی باطل است.حقی که در اثر وقوع جرم ایجاد می شود را نیز می توان صلح کرد.
به عنوان مثال اگر تصادفی واقع و ضرری متوجه شخص شود می توان مطالبه خسارت ناشی از تصادف را صلح کرد اما باید جرمی وقوع یابد تا صلح واقع شود و نمی توان آثار احتمالی جرمی که هنوز واقع نشده است را صلح کرد.

تعریف حقوقی عقد صلح:
عقد صلح در اصطلاح به معنای تراضی و تسالم بر امری است، خواه تملیک عین و یا تملیک منفعت و یا اسقاط دین و یا اسقاط حق و یا غیر آن باشد. بنابر ماده ۷۵۲ قانون مدنی: «صلح ممکن است یا در مورد رفع تنازع موجود و یا جلوگیری از تنازع احتمالی در مورد معامله و غیر آن واقع شود». از واژه صلح در قانون مدنی و مواد مربوطه اینطور استناد میشود: در مواردی که میان دو یا چند نفر، اختلاف یا اختلافاتی موجود باشد و یا امکان دارد که در آینده اختلافاتی بروز کند، که طرفین میتوانند از طریق آشتی و گذشت متقابل اختلافات خود را حل نمایند. پس در مفهوم عقد صلح نوعی گذشت و مسامحه در اصل دعوا و رسیدن به نقطه مشترکی به چشم می خورد.

برای این که عقد صلح صحیح باشد، باید دارای شرایطی باشد. این شرایط عبارتند از:
۱) اهلیت طرفین:
بنابر ماده ۷۵۳ ق.م «طرفین صلح باید دارای اهلیت باشند». بنابراین صلح مجنون و صغیر غیرممیز باطل است و صلح سفیه و صغیر ممیز غیر نافذ است و با تنفیذ سرپرست ایشان نافذ و معتبر است.
۲) مشروعیت و منفعت عقلائی داشتن مورد صلح
بنابراین صلح نسبت به مالی که مالیت ندارد یا منفعت عقلائی و مشروع ندارد، باطل است.
۳) موضوع صلح
جهت عقد صلح که در هنگام عقد مورد تصریح قرار میگیرد، حتما باید مشروع باشد و الا عقد صلح صحیح نیست.
۴) قصد و رضا
طرفین عقد صلح باید دارای قصد انشاء باشند. فقدان قصد در هر یک از دو طرف باعث بطلان عقد خواهد بود و فقدان رضا بنابر ماده ۷۶۳ ق.م که میگوید: «صلح به اکراه نافذ نیست» سبب عدم نفوذ معامله میباشد.
صلح بر دو قسم است:
صلح بر دعوی و صلح بدوی:
الف) صلح بر دعوی
صلح ممکن است در مورد رفع تنازع موجود واقع شود، مانند این که کسی پس از اقامه دعوا مالکیت، نسبت به زمینی بر دیگری، دعوا را با او صلح میکند و مبلغی به عنوان مالالصلح دریافت میکند، و ممکن است برای جلوگیری از تنازع احتمالی منعقد گردد، مانند این که کسی ملکی را از دیگری میخرد و کلیه حقوق فرضیه و احتمالیه خود را از هر جهت نسبت به مورد معامله با بایع به یک سیر نبات صلح میکند. فرقی نمیکند که منشاء تنازع معامله باشد یا غیر آن مانند اختلاف راجع به شرکت در اموال یا ارث، چنان که یکی از ورثه با ورثه دیگر در نصیب خود از ترکه مورث، اختلاف داشته باشد و آن را در مقابل مقدار معینی صلح کند.
ب) صلح بدوی
صلح بدوی، معاملهی مستقلی است که مبتنی بر تسالم میباشد و در ردیف بیع، هبه و اجاره یکی از عقود معینه است. بخاطر همین ماده ۷۵۸ ق.م میگوید: «صلح در مقام معاملات، هر چند نتیجه معاملهای را که بجای آن واقع شده است میدهد، لیکن شرایط و احکام خاصه آن را ندارد؛ بنابراین اگر مورد صلح عین باشد در مقابل عوض نتیجه آن همان نتیجه بیع خواهد بود بدون این که شرایط و احکام خاصه بیع در آن مجری شود.»

صلح عمــریٰ:

قرارداد صلح عمریٰ یکی از ظرفیت‌های موجود در عالم حقوق است که ملک را در دوران حیات خود به دیگری منتقل می‌کنید اما حق استفاده و اجاره را تا پایان عمرتان برای خودتان محفوظ نگه می‌دارید.

معروض می دارم که این قرارداد یکی از ظرفیت‌های بسیار خوبی است که در عین‌حال که ملک را در دوران حیات خود به دیگری منتقل می‌کنید، همانطور که از ظاهر واژه عمریٰ مشخص است از عمر می‌آید و منظور از آن به معنای طول عمر یک فرد است حال اینکه طول عمر چه کسی؟ در قرارداد ذکر می‌شود مثلا” طول عمر مالک یا طول عمر خریدار یا طول عمر یک نفر دیگر که در قرارداد نام او را ذکر می‌کنند.
در نهایت این که معنی این دو واژه در کنار هم چیست؟
آنچه که باید خدمت شما عرض کنم این‌است که ما در قانون عنوانی به نام صلح عمری نداریم و فقط عمری در قانون برای حق انتفاع عمری به کار برده شده است. حق انتفاع به معنای حق استفاده از مالی است مثلا” همکارتان به شما می گوید صرفا” حق استفاده از آپارتمان من را دارید ولی این به معنای این نیست که شما مالک آن شده‌اید و حق انتفاع و استفاده صرفا اجازه‌ای به شما می‌دهد که از آن مال استفاده کنید ولی حق انتقاع عمری به این معناست که مالک برای استفاده شما مدت قرار می‌دهد که آن مدت عمر و زنده بودن یک شخص است. این مدت‌ها می‌تواند به این صورت‌ باشد؛ مثلا” بگوید تا زمانی که من زنده‌ام حق استفاده دارید یا بگوید تا زمانی که خودت زنده هستی حق استفاده دارید یا بگوید تا زمانی که مادرم یا خواهرم ( یا هر شخص دیگر) که زنده است حق استفاده دارید.

می‌توانیم صلح عمری را با ترکیب معانی این دو واژه این‌گونه تعریف کنیم که هر شخصی می‌تواند در قراردادی که در دفاتر اسناد رسمی منعقد می‌شود ملک یا املاکی از خود را به نام دیگری بزند ولی واگذاری ملک به دیگری با شرط یا شروطی باشد. مثلا” او اگرچه می‌خواهد ملکش را به دیگری واگذار نماید ولی چون می‌خواهد خودش تا آخر عمر در آن زندگی کند در دفترخانه آن ملک را به کسی که می‌خواهد واگذار می‌کند ولی می‌گوید تا زمانی که زنده هستم خودم می‌خواهم در ملکم سکونت داشته باشم و پس از فوت من شما حق سکونت یا اجاره و رهن را دارید. مثلا پدری ٣پسر و ٢دختر دارد و می‌خواهد یک آپارتمانش را به پسر دومش بدهد که می‌خواهد ازدواج کند اما می‌داند که اگر در وصیت‌نامه‌اش بنویسد چنین ملکی به آن پسر برسد فرزندانش ممکن است به نحوی از زیر بار این وصیت شانه خالی کنند بنابراین برای اینکه مطمئن شود که حتما” پس ازفوتش این ملک به پسر دومش می‌رسد به دفترخانه می‌رود و با شرط صلح عمری این ملک را به او منتقل می‌کند و می‌گوید اگرچه که این ملک برای پسر دومم است، ولی تا زمانی که من زنده هستم خودم در این ملک سکونت می‌کنم و پسر دومم حق فروش آن را ندارد. یا مثلا” شروط دیگری در قرارداد می‌گذارد مثلا اینکه شما می‌توانید صرفا ملک را اجاره دهید یا خودت از آن استفاده کنی ولی تا زمانی که من زنده هستم حق فروش را ندارید.
بنابراین یک امکان خوب در قانون وجود دارد که اگر شما می‌خواهید تمام یا بخشی از دارایی های خود را به دیگری واگذار کنید و اطمینان ندارید که وراث شما پس از فوت شما طبق وصیت‌نامه عمل کنند و از طرفی دیگر خودتان نیاز دارید که درآن ملک سکونت کنید ‌می‌توانید آن ملک را با شرط صلح عمری به دیگری واگذار کنید در این‌صورت شما به هدف خود رسیده‌اید.

دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


ajax-loader