true

ویژه های خبری

true
    امروز سه شنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۴
دوشنبه های طنز و کاریکاتوری دشتستان بزرگ:

دشتستان بزرگ- دی سامی: دی علی گاهی مُرواش نبی که پیامم نده؛ از دیگ تو فکرش بیدُم؛ راساویدُم رفتم خونشون؛ پی سکی سلام علیکی کردُم و گفتم دِیت چه میکنه؟ ندیاره؛ همیطر که  صدُی کهک و پریکه ی خندش خونه ی ورداشته بی گفت: دِیم ثفت نام کرده سی نیرو زمینی قُول نواویده، ناراحته؛ گفتم بوی نیرو زمینی دِیته سی چنشه؟

دی علی از تو اتاق بنگ دا گفت: دی سامی خوش اومدی؛ ای سکی دوروز از اصفهون اومده سی مو دیم دراورده؛ پِرِشتی بیرِت سکی، ایسو مُنه مخسره میکنی برو بواته ثفت نام کو؛ حتما قولیمو؛ دی سامی بیو داخل تا سیت بگم چه سرم اومده؛ گفتم چه واویده؛ بگو بینم؛ گفت ای دده دوش آخرشو توکیچه میومدم، یه زن و مردی یم ته کیچه هاسی میرفتن، دختر دوساله ای هم تُر میخا دینداشون؛ صدُی مردک میومه که میگفت: ویسک نرو؛ زنکم میگفت: دیه تحمل گشنه ای ندارم؛ دوماه مرغ خو سهله، بال مرغی یَم گیرم نومده؛ تا کی تو لحاف کانه ی خونه ی بوات بخوسم!

که یکشه زنک لیک گتی زه و افتا؛ دخترشم دوکُرَک و پا بالای سرش نشس؛  انگار آمُخته ی ای رفتارل بی ؛ رفتم دِسی شی سرش کردم تا همساده ی خونه ی دی رضایه؛ دسُم پر خین واوی؛ طولی نکشی پیکان باری اومه؛ میرَش و برار میرش انداختنش پس ماشین و بردنش؛ سرم صد من واوی؛ دم کیچه مون که رسیدم یه موتور دوپشته ای کیفِ وُ کولم کشی؛ ری گل کشام کرد تا دم در؛ بخیالش ایسو کیف مو پر پیله؛ نمیفهمه که دی علی او پار ونون کفک زده ی پریاره؛ دی سامی، وقتی ای بچیل دنیا میان دِی بواشون گُلُپشونه پر میکنن میگن پُسِریه؛ آدم پسر دار بو نه پسر یار.

ایسو لارُم خُرده که نمیترم تکون بخارُم؛ گفتم خو کیفتم بردن؟ گفت نه، مینادم کیفمه بیره؟ پله ی دم در ندیدن دوتایی وا موتور واریاویدن؛ دی سامی از کیف دزی بگذر؛ یه زحمتی سیت دارم؛ گفتم دی علی هرچی بگی ری سر وچیش؛ گفت برو دم در فلانی پرس زن دوشنه ای بکو؛ تو خوت بلدیه چطری پرس کنی که بدشون نیا؛ مو شانس ندارم اِی پرس کنم گپ توش در میا؛ فقط میخام بینم نمرده بو میرش تر و محکش کرده بو.

چن روز بعد که دنیا جا گرفت، رفتم دم درشون؛ خار میره ش درِ واز کرد؛ یواش سرمه نهادم تو گوشش گفتم زنکات چطره؟ گفت اوناشا او لهوزو لاغرو که پُی لوله هاسی درف میشوره خوشه؛ از نداری وگشنه ای جون هم افتادنه؛ گفتم می درآمد میرش چقه یه؟ گفت درآمد کجا بیدا، رفته دم یه دکونی روزی ده تومن  میدش؛ دکوندارکوم خوش آدم فقیر و بدوختیه؛ گفتم اخی ده تمن خو غِچم آدمه نمیزنن؛ بوش کنه، یا نوش کنه، یا خرج تنباکوش کنه؛ گفت چه بگم والله؛ یه سالی بسکه بی پیلی و کوکام فشار اورده بی؛ پیل اسد تا سی یکی رای جمع کنه؛ زنکامم گفت: رای نمیدم؛ رای خو مال خومه، اختیار خومم ندارم؟ گفتم خو، بُردش؟ گو ها، ایقه زدش تا بردش؛ مونم برد؛ رفت خونه ی ککای کوچیکوم و زنش؛ بیرهشون کرد سی رای؛ اونایم زن و میره ای خودکاری نهادن تو جیبشون وسوارموتور واویدن دوری زدن و پس دیوار پینجشونه رنگ کردن واومدن پینجشونه بالا گرفتن که ای بوینه؛ شناسنامه ی ننه گتو هم داده بی خالش و بیرهش کرده بی، خاله ی  بدوختم خو خوش زهله ترو بی؛ رفت همیکه مردک پرسش کرد شناسنامه مال خوته یا نه؛ دس و پاش بنا کرد دروشیدن؛ گفت اخی عوضی اوردمه، گتو نهاد تو کوچیکو و گرخت؛ دی گپ سیم نمیومه؛ خدافظی کردم و رفتم هل خونه ی دی علی؛ در زدم دی علی درِ واز کرد گفت شیری یا روه؟  زنک زنده بی؟ گفتم زنده بی اما مرده بعضش بی؛ همیطر که تعریف میکردم نفسم ره بتم گیر کرد؛ رفتم پس گروه؛ دی علی پای بال دسمالش او چیششه پاک کرد گفت خدایا کجیی ایخو بتر مانم هسی…

دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


ajax-loader